Donnerstag, 23. Juni 2011

پری كوچك غمگينی را مي شناسم كه در اقيانوسی مسكن دارد











ديگرمرا به معجزه دعوت نمي كني
با من زرد حادثه صحبت نمي كني


ديريست پشت پنجره ماندم كه رد شوي
اما تومدتي ست اجابت نمي كني

قولي كه داده اي به من از ياد برده اي
گفتي زباغ پنجره حجرت نمي كني

بيمار عشق توست پرستوي روح من
از اين مريض خسته عيادت نمي كني

باشد برو ولي همه جا غرق عطر توست
گرچه تو هيچ خرج صداقت نمي كني

يكبار ازمسير نگاهم عبور كن
آنقدر دورگشته كه فرصت نميكني

گل هاي باغ خاطره درحال مردنند
به ياس هاي تشنه محبت نمي كني

رفتي بدون آنكه خداحافظي كني
ديگر به قاب پنجره دقت نمي كني

امروز سيب سرخ رفاقت دلش گرفت
اين سيب را براي چه قسمت نمي كني

يعني من از مقابل چشم تو رفته ام
اين كلبه را دوباره مرمت نمي كني

زيبا قرارمان همه جا هر زمان كه شد
گرچه تو هيچ وقت رعايت نمي كني
__________________
َ

دوستي فصل قشنگي است پر از لاله سرخ
دوستي تلفيق شعور من و توست
دوستي رنگ قشنگي است به رنگ خدا
دوستي حس عجيبي است ميان آفتاب و آب

Keine Kommentare: