Montag, 19. März 2007

ناله به دل شد گره ، راهِ نیستان کجا ست ؟ , خانه قفس شد بمن ، طرفِ بیابان کجا ست ؟





راه نیستا ن



ناله به دل شد گره ، راهِ نیستان کجا ست ؟

خانه قفس شد بمن ، طرفِ بیابان کجا ست ؟

اشک به خونم کشید ، آه ببادم سپرد

عقل به بندم فگند ، رخنة زندان کجا ست؟

گفت پناهت دهد ، در رهة آن خاک شو

آنکه شدم در رهش خاک بگو آ ن کجا ست ؟

روز به محنت گذشت ، شام به غم شد سحر

ساقی گلچهره کو ، نعرة مستان کجا ست ؟

درتفِ این بادیه ، سوخت سراپا تنم

مزرعم آ تش گرفت ، نم نم بارا ن کجا ست ؟

موج نلرزد به آ ب ، غنچه نه خندد به با غ

برگ نه جنبد بشا خ ، با د بهارا ن کجا ست ؟

خوب و بد زندگی ، بر سر هم ریختند

تا کند ا ز هم جدا ، بازوی دهقا ن کجا ست ؟

برقِِ نگه خیره شد ، شوق ز دل رخت بست

خا نه پر ا ز دود شد ، مشعل رخشان کجا ست ؟

ناله شدم غم شدم ، من همه ما تم شدم

آ ن دل خرم چه شد ، آ ن لب خندا ن کجا ست ؟

ا بر سیه شد پدید ، با ز به چرخ سخن

اختر برج ا د ب ، مرد سخندا ن کجا ست ؟

هم نظر بوعلی ، هم قدم بوا لعلا

هم نفس رودکی ، هم دم سلمان کجا ست ؟

مرد نمیرد به مرگ ، مرگ ازو نامجو ست

نام چو جا وید شد ، مردنش آسا ن کجا ست ؟

Keine Kommentare: