من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد
من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد
من که می دانم که تاسرگرم بزم ومستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم وشتابان می رسد
پس چراعاشق نباشم
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست .نیست
بین مرگ وآدمی قول وقراری نیست .نیست
من که می دانم اجل ناخوانده وبیدادگر
سرزده می آیدوراه فراری نیست.نیست
پس چراعاشق نباشم
href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgM6kT6k-02KqMs9sQJ-7YU3PdxjEaRjbIJrjraN8tUwSerKqTw3DQxjXNB2kjDPQ7xSK7wm2TwdsqMVMOO-5QiIspN0_y-t2X952j5ESaUSmzh26UGujiccUqQK7NAx6rEf_iE1KMly5w/s1600-h/11hrpsy.jpg">
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen