Mittwoch, 28. März 2007

من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد



من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد


نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد

من که می دانم که تاسرگرم بزم ومستی ام

مرگ ویرانگر چه بی رحم وشتابان می رسد

پس چراعاشق نباشم

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست .نیست

بین مرگ وآدمی قول وقراری نیست .نیست

من که می دانم اجل ناخوانده وبیدادگر

سرزده می آیدوراه فراری نیست.نیست

پس چراعاشق نباشم







href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgM6kT6k-02KqMs9sQJ-7YU3PdxjEaRjbIJrjraN8tUwSerKqTw3DQxjXNB2kjDPQ7xSK7wm2TwdsqMVMOO-5QiIspN0_y-t2X952j5ESaUSmzh26UGujiccUqQK7NAx6rEf_iE1KMly5w/s1600-h/11hrpsy.jpg">

Keine Kommentare: