هر دل بیتاب را تاب شراب ناب نیست
طاقت پروانه
هر دل بیتاب را تاب شراب ناب نیست
آتش است این در دل پیمانه آخر آب نیست
طاقت پروانه خواهد آرزوی آتشین
شعله را در بر کشیدن کار هر بیتاب نیست
موج شو، از خود برا، بر دوش طوفان سیر کن!
گرد خود گشتن بجز خاصیت گرداب نیست
هر قدم در زندگانی انقلاب دیگریست
هوش کن! کهسار هستی بستر سنجااب نیست
بحر توفانیست، ای کشتی نشینان همتی !
در قبول جانفشانی به ازین ایجاب نیست
گرم فریادم که جان زندگی سردست- سرد
وین حرارت در دل خرشید عالمتاب نیست
( بارق ) اینجا دیدۀ غواص کور افتاده است
ورنه اندر بحر شعرم گوهری نایاب نیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen