یک شبی مجنون نمازش را شکست
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچهی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارق از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کردهای؟
بر صلیب عشق دارم کردهای؟
خستهام زین عشق دلخونم نکن
من که مجنونم، تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو، من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
مونس پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب بیا منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانهام در میزنی
در ره من باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen