Montag, 11. Juli 2011

یک شبی مجنون نمازش را شکست









یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه‌ی لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارق از جام الستش کرده بود



گفت یا رب از چه خارم کرده‌ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده‌ای؟



خسته‌ام زین عشق دلخونم نکن

من که مجنونم، تو مجنونم نکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو، من نیستم



گفت ای دیوانه لیلایت منم

مونس پیدا و پنهانت منم



سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب بیا منی گفتم بلی



مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه‌ام در میزنی



در ره من باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

Keine Kommentare: