ما گنه کاریم، آری، جرم ما هم عاشقی ست
آری، امّا آن که آدم هست و عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن، ای دل! کار دشواری ست، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لبِ بی خنده، باید جای خندیدن، گریست
زندگی بی عشق، اگر باشد، هبوطی دائم است
آن که عاشق نیست، هم این جا، هم آن جا، دوزخی ست
عشق، عین آبِ ماهی، یا هوای آدم است
می توان، ای دوست! بی آب و هوا یک عمر زیست؟
تا ابد، در پاسخِ این چیستانِ بی جواب
بر در و دیوار، می پیچد، طنینِ چیست؟ چیست؟ ...
Mittwoch, 13. Juli 2011
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen