Samstag, 19. Mai 2007

می دونستی که شدی ملکه ی این ذهن


می دونستی که شدی همدم این دل

می دونستی که شدی ملکه ی این ذهن

می دونستی که شدی رویای خوابام

می دونستی که شدی متن کتابام

می دونستی که چقدر بی تو اسیرم

اسیر عشقم،بی تو می میرم

می دونستی که برام چقدر عزیزی

توی قلبو ذهنمی ، برام طبیبی

می دونستی که فقط تو رو دوست دارم

عاشق توام و فقط تو رو می پرستم

می دونستی که چقدر دلم اسیره

بی تو این ثانیه ها جونمو می گیره

می دونستی که چقدر تنهایی سخته

بی تو این فاصله ها هم پره درده

می دونستی توی آسمون عشقم

دیگه من ماهی ندارم،خیلی خستم

می دونستی که شدی این دلو جونم

رفتی توی پوستمو، تو گوشت و خونم

می دونستی می بینم اسمتو هرجا

سر در خیابونا،توی کتابا

می دونستی که دارم بی تو می میرم

توی این تاریکی شبام اسیرم

می دونستی که چقدر دلم گرفته

عاشق چشات شده و تنها شکسته

می دونستی که شدی مبدا فکرم

می دونستی که شدی مقصد شعرام

می دونستی که دلم پیشت اسیره

دستام یخ می زنه، بی تو می میره

نکنه ندونی و تنهایی رد شی

بشی یک مسافر و عاشق شب شی

نکنه بی تو بمیرم تو این خواب

نکنه منو بذارن زیر این خاک

چقدر سخت میشه اونوقت روزگارم

بی تو من تو این شباچه بی پناهم

لحظه هام گمشده تو دردای کالم

کمکم کن تا ببینی بی گناهم

Keine Kommentare: