به پهنای تو میخواهم رسیدن
به مرغ آزاد
همای چرختاز ای مرغ آزاد
به پهنای تو میخواهم رسیدن
فضای بیکران را دوست دارم
همآنجا مست و بی پروا پریدن
بچشم آفتاب از بام گردون
زمین را ذرۀ ناچیز دیدن
ز سوز آرزو در بزم خرشید
به قلب نوریان عشق آفریدن
شراب خوشۀ پروین به ساغر
نوای زهرۀ چنگی شنیدن
گهی با دُختر مهتاب مستی
گهی استاره را در بر کشیدن
خوشا پرواز هستی
ز شور عشق و مستی
باین آزادگی در آسمانها
زمین ما که رخشان اختری بود
بسی روشنتر از نور تنما
چراغ خلوت استارگان بود
به سقف نیلگون قندیل زیبا
به ساز زهره میرقصید عمری
به دورش نوریان پروانه آسا
کنون سرد است و تاریک است و خاموش
ز توفان حوادث رفته از جا
دلش گور سیاه زندگانیست
تنش زندان شوم آرزو ها
به جای نور در فانوس هستیش
همی رقصند اشباح من و ما
از آن در شعله مستیش
چنین در خاک پستیش
همی سوزد روان کهکشان ها
به دام آب و گل افتاده اکنون
نه دیگر نور چشم اختران است
بود ماتمسرای حقپرستان
مقام عشرت اهریمنان است
حصار آرزوی نا توانان
اسیر قدرت زور آوران است
به دژخیمان شومش می گذارم
نه اینجا مأمن آزادگان است
به سویت ره نما ای مرغ آزاد
مرا در سر هوای آسمان است
من و تو هر دو آزادی پرستیم
مرا آنجا که هستی آشیان است
مپرس از من چسان اینجا اسیرم؟
عیان ما چه محتاج بیان است؟!
اگر زینجا پریدم
به پنهایت رسیدم
بپردازم برایت داستان ها.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen