تو را دوست نمیدارم
تو را دوست نمیدارم
گرچه گلی در نظر آیی
یا یاقوت زردی
یا میخکی
که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد
تو را دوست میدارم
چونان حقایق تاریک
که دوستداشتنی هستند
من حقیقت تو را دوست میدارم
اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است
باز دوستت میدارم
حقیقت مطلق تورا
و عشقی که از تو
در بدنم زندگی میکند
دوستت میدارم، بیآنکه بدانم چرا؟
یا چه زمانی؟ در کجا؟
تو را آشکارا دوست میدارم
ما به هم نزدیکیم
به قدری نزدیک که دستان تو بر سینهام
همان دستان من است
به قدری که بستن چشمان تو
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen